آن شخص که فردى نبود جز ” مهندس رضوى رفسنجانى”، بعداز امضا اعلامیه آن را به امضا بعضى حضار رساند و در اختیار سرتیپ فولادوند قرار داد تا به طریق مقتضى و به سرعت منتشر کند. رضوى که بیش از همه در جنب و جوش بود، ملحفه هاى سفیدرنگ تختخوابِ نخست وزیر را برداشت وبه سربازان محافظ منزل داد تا روى پشت بام نصب نمایند.
رفسنجان زیبا| در بعدازظهر ٢٨ مرداد ١٣٣٢، کودتاچیان در تهران، اطراف منزل دکتر مصدق را محاصره نموده و معدود نیروهاى شهربانى که هنوز به قانون وفادار بودند از منزل وى حفاظت مى کردند. با این وجود خانه نخست وزیر از ضرب گلوله در امان نبود.
در داخلِ منزلِ مصدق اما چندنفرِ آخرین حلقه یاران وفادار وى، در اوجِ اضطراب حضور داشته و در حالیکه هرلحظه امکان داشت کودتاچیان واردِمنزل شده و همه را قتل عام کنند ولى نخست وزیر را تنها نگذاشتند. یکى قدم میزد و دیگرى سیگار مى کشید و آن یکى هم نشسته و زیرِ آتشِ گلوله در فکر فرو رفته بود …به محض اینکه صداى تلفن در میآمد، همه این سیاستمداران دورِ آن حلقه میزدند تا معجزه ایی بشوند ولى دریغ که اخبارِبد یکى پس از دیگرى گزارش میشد.
هر از چند گاهى هم سرهنگ ممتاز-فرمانده محافظین منزل- به داخل ساختمان مى آمد و پس از سلام نظامى با همان ادبیاتِ مخصوص نظامیان این مطلب را اعلام میکرد و مى رفت : “قواى شورشى رو به تزاید است، من بنا به شرفِ سربازى ام تا پایانِ جان، ماموریتم را ترک نخواهم کرد.”
اما ساعت که از ١۶ گذشت، رگبار گلوله شدت یافت. علیرغم اصرارِیاران، نخست وزیر تاکید داشت تا در منزل بماند و میگفت بیایند مرا بکشند!
در این لحظه،یکى از حضار از جاى برخاست و روبه دکتر مصدق بانگ برآورد: “آقا اقلاً به فکر ساکنین باشید! به فکر دو دسته نظامى که بیرونِ این منزل دارند همدیگر را مى کشند…باید اعلامیه ای بنویسیم و خانه را بلادفاع اعلام کنیم تا ترک خصومت شود…”
مصدق با اشاره سر پذیرفت و آن شخص به اتاق دیگرى رفته و اعلامیه ایى بدین مضمون نوشت: ” آقاى دکتر مصدق خود را نخست وزیر قانونى میدانند، حال که قواى نظامى از اطاعت خارج شده اند، ایشان و خانه ایشان بلادفاع اعلام میشود، از تعرض به خانه معظم له خوددارى شود.”
آن شخص که فردى نبود جز ” مهندس رضوى رفسنجانى”، بعداز امضا اعلامیه آن را به امضا بعضى حضار رساند و در اختیار سرتیپ فولادوند قرار داد تا به طریق مقتضى و به سرعت منتشر کند.
رضوى که بیش از همه در جنب و جوش بود، ملحفه هاى سفیدرنگ تختخوابِ نخست وزیر را برداشت وبه سربازان محافظ منزل داد تا روى پشت بام نصب نمایند.
اما کودتاچیان همچنان به منزل نخست وزیر نزدیکتر میشدند و دکتر مصدق که حاضر به ترکِ منزل نبود سرانجام با اصرار همراهان، پذیرفت و همگى آنجا را ترک کردند.
دکتر صدیقى در خاطراتش از روز کودتا، به نقش موثرِ مهندس رضوى در اتخاذِ تصمیمات عاقلانه اشاره مى کند.
مهندس سیداحمدخان رضوى فرزند سیدعلى اکبر مجدالاشراف رفسنجانى، پس از تحصیلات مقدماتى در رفسنجان و کرمان، براى تحصیلات عالیه به اروپا رفته و با دکتراى مهندسى مشغول تدریس در دانشگاه تهران میشود. وى در مجالس پانزدهم و هفدهم نماینده مردم کرمان و نایب رییس مجلس بود. او که در زمره یاران مصدق قرار داشت، بعداز کودتا به حبس طولانى محکوم و از دانشگاه اخراج گردید.پس از آن به اروپا رفت و همانجا درگذشت.
بقلم محمدتقى ابوالهادى