واقعه غدیر خم، صرفاً انتصاب علی بن ابیطالب (ع) به عنوان جانشین پیامبر (ص) نبود، بلکه اعلان رسمی یک نظام سیاسی و دینی از جانب خداوند بود.
رفسنجان زیبا | واقعه غدیر خم، صرفاً انتصاب علی بن ابیطالب (ع) به عنوان جانشین پیامبر (ص) نبود، بلکه اعلان رسمی یک نظام سیاسی و دینی از جانب خداوند بود؛ نظامی که بر اساس نصب الهی، ولایت و عدالت پایهگذاری شده است.
در برابر آن، آنچه در سقیفه بنیساعده رخ داد، آغاز شکلگیری جریانی بود که مبنای قدرت را از نصب الهی به انتخاب جمعی، قبایلی و مصلحتمحور تغییر داد. این دو قرائت، دو راه کاملاً متفاوت در اداره جامعه اسلامی بودند. در این یادداشت تلاش میکنیم تا این تفاوت بنیادین را از منظر سیاسی، تاریخی و فکری تحلیل کنیم.
پیامبر اسلام (ص) در روز هجدهم ذیالحجه سال دهم هجری قمری، در بازگشت از حجهالوداع، در محلی به نام غدیر خم توقف کرد و به فرمان الهی، علی (ع) را به عنوان ولی، وصی و رهبر بعد از خود معرفی کرد. در خطبهای بلند و سراسر الهی، پیامبر (ص) نهتنها از ولایت علی (ع) سخن گفت، بلکه ویژگیهای این رهبری را نیز تبیین کرد: علم الهی، عصمت، عدالت، و پیوستگی با سنت پیامبر (ص).
در نظام غدیر، رهبری جامعه اسلامی همچون نبوت، امری الهی است، نه انسانی؛ انتخاب مردم در قالب بیعت، تأییدیهای پس از نصب الهی است، نه سرچشمه مشروعیت.
با رحلت پیامبر (ص)، پیش از آنکه تشییع و تدفین ایشان صورت گیرد، گروهی از مهاجران و انصار در سقیفه بنیساعده گرد آمدند تا درباره جانشینی رسول خدا (ص) تصمیمگیری کنند.
نتیجه این نشست، بیعت با ابوبکر به عنوان خلیفه شد؛ انتخابی که بدون مشورت با خاندان پیامبر (ص) و بسیاری از صحابه صورت گرفت. عمر بن خطاب بعدها در توصیف این رویداد گفت: “کانت فلته وقى الله شرها” (حادثهای ناگهانی بود که خدا شرش را دفع کرد). این جمله خود گویای اضطراب، شتاب و فقدان بنیاد الهی در شکلگیری آن تصمیم است.
ویژگیهای نظام غدیر بر محور نصب الهی، علم و عصمت، و بیعت آگاهانه مردم قرار دارد، در حالیکه نظام سقیفه متکی بر شورا، مصلحت، و رقابت سیاسی بود. در غدیر، مشروعیت از جانب خداست و مردم آن را با بیعت تأیید میکنند، اما در سقیفه، مشروعیت با بیعت آغاز میشود و از طریق اجماع محدود تثبیت میگردد. نتیجه چنین تفاوتی در شکل و محتوا، تفاوت عمیق در مسیر تاریخ اسلام بود.
نظامی که در غدیر پیشنهاد شد، نظامی بود مبتنی بر هدایت، عدالت و ولایت. امامی که هم آگاهترین فرد به قرآن و سنت است، هم از عصمت برخوردار است، و هم مأمور به هدایت جامعه در همه ابعاد دنیوی و اخروی. نتیجه این نظام، پایداری، عقلانیت دینی، عدالت اجتماعی و کرامت انسانی بود.
در مقابل، نظام سقیفه از همان ابتدا بر مصلحت، قریحه سیاسی و قبایل استوار شد. این امر به تدریج منجر به حذف شایستگان، جانشینی بر اساس رابطه و قدرت، و در نهایت تبدیل خلافت به سلطنت شد. خلافت به نام خدا آغاز شد اما در عمل به سلطنت پادشاهان جاهلی شباهت پیدا کرد. در دوره بنیامیه، این انحراف به اوج خود رسید؛ خلافت به سلطنت موروثی تبدیل شد، یزید بن معاویه بر سر کار آمد، و فجایعی چون کربلا نتیجه آن بود.
در نظام غدیر، مردم نقش بیعتکننده و همراه دارند؛ اما در سقیفه، با حذف علی (ع) و اهل بیت (علیهمالسلام)، مردمی که حقیقت را میفهمیدند به حاشیه رانده شدند. به تدریج، با تثبیت سلطنت اموی و عباسی، مردم نهتنها در انتخاب، بلکه حتی در انتقاد نیز جایی نداشتند. دستگاه خلافت، به یک نهاد بسته و استبدادی تبدیل شد که مشروعیت خود را نه از مردم و نه از خدا، بلکه از شمشیر میگرفت. این تحول، زمینهساز شکلگیری نظام سلطانی شد؛ نظامی که به تعبیر ابن خلدون، بر اساس “غلبه و قدرت” بود، نه حق و عدالت.
نتیجه واقعی سقیفه، فقط یک انحراف تاریخی نبود، بلکه یک انحراف فکری و فقه سیاسی هم بود. به تدریج، فقه سیاسی اسلامی متأثر از خلافت اموی و عباسی، مشروعیت را در غلبه، شوکت، و حفظ نظم تعریف کرد نه در عدالت و ولایت الهی. در بسیاری از کتب فقهی، “خلیفه عادل” جای خود را به “سلطان غالب” داد. این امر تا به امروز نیز ادامه یافته و بسیاری از نظامهای اسلامی یا مدعی اسلامی، بر اساس مدل سلطنت فردی و مستبدانه بنا شدهاند؛ نه بر اساس الگوی غدیر.
در حالی که نظام غدیر، امامی را معرفی میکند که به عدالت، علم و تقوا شناخته میشود، نظام سقیفه راه را برای حاکمانی هموار کرد که با توجیهات دینی، مردم را از عرصه خارج کرده و حکومت را به ابزاری برای منافع خاندان خود تبدیل کردند.
تشیع، به عنوان تنها جریان وفادار به نظام سیاسی غدیر، تلاش کرد تا خط اصیل ولایت را حفظ کند. این اندیشه، در دوران غیبت امام معصوم (ع)، به مفهوم “ولایت فقیه جامعالشرائط” منتهی شد که کوششی برای ادامه همان ساختار مبتنی بر عدالت، علم، و معنویت است.
در جمهوری اسلامی ایران، این مفهوم بار دیگر در قالب رهبری دینی سیاسی مطرح شد؛ با همه چالشها و نقدها، این نظام تلاش کرده است از سلطنت فردی فاصله بگیرد و به مردمسالاری دینی نزدیک شود.
آنچه در غدیر خم شکل گرفت، نه یک توصیه شخصی پیامبر (ص) بود، نه یک مناسبت تاریخی صرف؛ بلکه طراحی الهی برای ادامه هدایت بشر پس از ختم نبوت بود. در برابر آن، آنچه در سقیفه رقم خورد، مسیر حذف ولایت، حذف مردم و حذف عدالت بود.
نتیجه آن، شکلگیری سلطنتی شد که به نام اسلام حکومت میکرد اما به روش جاهلی. امروز اگر بخواهیم از بنبست استبداد، خودکامگی و تحجر نجات پیدا کنیم، راه آن بازگشت به غدیر است؛ همانجا که پیامبر (ص) دست علی (ع) را بالا برد و فرمود: “من کنت مولاه، فهذا علی مولاه”.
نظام سیاسی مطلوب اسلام، نظام غدیر است؛ نظامی که در آن شایستهترین فرد، سکّاندار زعامت جامعه است و در این نظام، مردم نقشی تعیینکننده در تحقق اهداف والای الهی و انسانی دارند. در نظام غدیر، هیچ مصلحت و رابطهای—چه قومی و چه سیاسی—جای عدالت و دیانت اجتماعی را نخواهد گرفت.
یادداشت از سید مرتضی سید حسینی، دانشجوی دکتری اندیشه سیاسی