نشست خبری روز دوشنبه در فرمانداری رفسنجان به مشاجره سرپرست فرمانداری با نماینده یکی از پایگاه های خبری تبدیل شد و به واکنش اهالی فرهنگ و هنر منجر گردید.
رفسنجان زیبا| نیش نقد| در چرایی و چگونگی آنچه در نشست خبری سرپرست فرمانداری رفسنجان در روزهای ابتدایی اسفندماه رخ داد، حرف و سخن بسیار رفته که نگارش مجدد آن از حوصله همگان خارج است.
آنچه انگیزه نویسنده برای دست به قلم شدن گشته، نگرانی از پهن شدن بستری است که سرمنشأ آن وزارت خانه ای است که نه ارشاد می کند و نه فرهنگسازی می داند؛ نه خبرنگار آموزش می دهد و نه مدیر پرورش داده است؛ فقط آمده تا کیفیت را فدای کمیت کند.
فقط یکی پس از دیگری می آیند و می روند و ادعای حمایت از اصحاب فرهنگ و رسانه شان گوش فلک را پر کرده است؛ در حالی که برای احدی از آحاد این اهالی تره هم خورد نمی کنند؛ بیشتر شانه خالی می کنند تا بخواهند قدمی بردارند.
واکنش فوری مدیرکل مطبوعات و خبرگزاری های داخلی و پس از آن اظهار نظر مدیران روابط عمومی استانداری کرمان و اداره کل فرهنگ و ارشاد و در نهایت استعفای رئیس اداره فرهنگ و ارشاد رفسنجان در پی مشاجره نشست خبری اخیر، دقیقا نشان می دهد که بانیان وضع موجود دست پیش گرفته اند تا پس نیفتند.
دوئل در نشست خبری فرمانداری رفسنجان که به فاصله کوتاهی از نشست هم اندیشی سرپرست فرمانداری با اهالی رسانه برگزار شد، بیش از آنکه نیاز به واکنش سریع وزیر و وکیل و معاون و مدیرکل داشته باشد، نیازمند مطالعات روانشناسی است.
چه می شود که علی اکبر پورمحمدی با آن سابقه مدیریتی که در طول تمامی مسئولیت هایش حتی یک بار نیز پاسخی به انتقادات رسانه های مکتوب و مجازی نداده است، با به کار بردن الفاظی نامناسب همگان را انگشت به دهان می کند؟
یا چگونه ممکن است فردی که به حمایت از مردم برخاسته است، برای گرفتن پاسخ از مسئول مذکور آنچنان پافشاری می کند تا همه حاضرین را به یاد رویدادهای گذشته و تمامی انتقاداتی که از سالیان دور میان برادران پورغلامعلی و برادران پورمحمدی وجود داشته، بیاندازد؟
برخلاف آنچه این روزها نقل محافل گشته است، مشاجره در نشست خبری فرمانداری رفسنجان بیش از آنکه سیاسی بوده یا دعوا بر سر قدرت باشد، نتیجه فقدان درک وگفتگوی متقابل است که به جای مسامحه، به مشاجره مبدل شده و به جای حل مسأله بر رفتار احساسی دامن زده است.
از این استعفاها و برکناری ها و دعواهای صد من یک غاز نه برای مردم آبی گرم می شود و نه برای سرمایه گذار راه می گشاید؛ به مثابه زلزله ای می ماند که دنیا را تکان داده و آتش کینه ها را شعله ور می کند و دیری نمی پاید که درد این ماجرای جهان گیر فروکش کرده و روسیاهی اش برای ذغال می ماند.