سیاستِ عُقدهای، سیاستی است که در آن بازیگران سیاسی یا رسانهای از موضع رنج، شکست یا نفرت به کنش دست میزنند.
رفسنجان زیبا| یادداشت اختصاصی | سیاست، در معنای اصیل خود، هنر و علمِ تدبیر امور عمومی برای نیل به حداکثر خیر جمعی است. در این معنا، سیاست نه میدان درگیری و تسویهحساب، بلکه عرصهی تعقل، گفتوگو و تدبیر است. هدف نهایی سیاستورزی، تأمین منافع عمومی و حفظ نظم اجتماعی با کمترین هزینه و بیشترین بهره برای مردم است.
اما وقتی سیاست از مسیر عقلانیت منحرف میشود و بر پایهی عواطف منفی چون کینه، عقده، و عداوت بنا میگردد، دیگر نه به خیر جمعی منتهی میشود و نه به عدالت. آنگاه سیاست، از هنر تدبیر، به میدان انتقام تبدیل میشود؛ جایی که احساسات جای عقل را میگیرد و تصمیمها نه بر اساس مصلحت جامعه، بلکه بر مبنای خشم، تحقیر یا جبران شکستهای گذشته اتخاذ میشود.
در چنین شرایطی، فضای سیاسی و رسانهای به تدریج از خرد جمعی فاصله میگیرد. دیگر منطق گفتوگو و استدلال شنیده نمیشود؛ بلکه هر سخن به نفع یا علیه تلقی میشود. معیار حق و باطل، شایستگی و نالایقی، نه عقل و واقعیت، بلکه «حس نفرت و دوست داشتن» است. از همینجاست که جامعه دچار خطای محاسباتی سیاسی میشود: خادم، خائن شمرده میشود؛ منتقد، دشمن تعبیر میگردد؛ و خائن، گاهی در سایهی شعارهای ظاهراً انقلابی، چهرهی قهرمان به خود میگیرد.
سیاستِ عُقدهای، سیاستی است که در آن بازیگران سیاسی یا رسانهای از موضع رنج، شکست یا نفرت به کنش دست میزنند. چنین کنشی، حتی اگر در ظاهر رنگ عدالت و آزادی به خود بگیرد، در باطن چیزی جز بازتولید کینه و خشونت نیست. زیرا عقده، هرگز عقل را به کار نمیگیرد؛ بلکه عقل را ابزار توجیه احساسات خود میسازد. در نتیجه، تصمیمها احساسی، گفتارها تند و اقدامات، غیرمنطقی و زیانبار میشود.
وقتی سیاست به چنین نقطهای میرسد، رسانه نیز از رسالت اصلی خود فاصله میگیرد. روزنامهنگاری که باید آینهی حقیقت باشد، تبدیل به آینهی نفرت میشود؛ هر رویدادی را از زاویهی کینه و خشم بازتاب میدهد و ناخودآگاه در خدمت چرخهای قرار میگیرد که هدفش تخریب، نه اصلاح است. در این فضا، دیگر هدف، کشف حقیقت نیست؛ بلکه هدف، شکست دادن «دیگری» است.
به همین دلیل، جامعهای که گرفتار سیاست عقدهای میشود، به سرعت دچار فرسایش سرمایهی اجتماعی و اخلاق عمومی خواهد شد. اعتماد مردم به سیاست و رسانه کاهش مییابد، گفتوگو جای خود را به تهمت و تمسخر میدهد، و مرز میان نقد و خصومت از میان میرود. حاصل این روند، نه اصلاح امور، بلکه عمیقتر شدن شکافهای اجتماعی است.
کینه، به ظاهر نیرو میدهد، اما در عمل توان دیدن واقعیت را میگیرد. همانگونه که فردی خشمگین، دیگر صدای منطق را نمیشنود، جامعهای که در چرخهی کینه گرفتار شود، دیگر مصالح واقعی خود را تشخیص نمیدهد. هر گروه، دشمن را مسبب تمام مشکلات میداند و راهحل را در حذف او میجوید. نتیجه، تکرار اشتباههاست؛ خطاهای سیاسی تکرار میشوند، چون انگیزهها نه از عقل، بلکه از عاطفه برمیخیزند.
تاریخ سیاست، پر است از نمونههایی که نشان دادهاند تصمیمهای برآمده از عقده، سرانجامی جز ویرانی نداشتهاند. سیاستمداری که از نفرت تغذیه میکند، حتی اگر به قدرت برسد، قدرتش آلوده به بیثباتی و خشونت خواهد بود. او برای حفظ موقعیت خود، باید دائماً دشمن بتراشد، بحران بسازد و جامعه را در التهاب نگه دارد. و این، ضد سیاست است؛ زیرا سیاست واقعی، هنر کاهش بحرانهاست نه تکثیر آنها.
امروز، بزرگترین آسیبی که دامنگیر فعالیت سیاسی و رسانهای در شهر ما شده، افتادن در دام سیاست عقدهای است. فضایی که در آن، تحلیلها جای خود را به تسویهحسابهای شخصی داده و قلمها نه برای اصلاح، بلکه برای انتقام به کار گرفته میشوند. بسیاری از جریانها و چهرهها بهجای آنکه برای حل مسائل مردم گفتوگو کنند، انرژی خود را صرف تخریب یکدیگر میکنند.
رسانهها به جای روشنکردن افکار عمومی، گاه در نقش بلندگوی کینه و عداوت ظاهر میشوند و سیاستورزان، به جای رقابت بر سر ایده و برنامه، بر سر حذف و تحقیر دیگری مسابقه میدهند. در چنین شرایطی، فضای عمومی شهر از عقلانیت تهی میشود و گفتوگوی سازنده جای خود را به بیاعتمادی و بدبینی میدهد. جامعهای که باید با همدلی برای پیشرفت تلاش کند، گرفتار جدالهای بیپایان و سوءتفاهمهای پیدرپی میشود.
راه برونرفت از این وضعیت، بازگشت به عقلانیت، انصاف و گفتوگوست؛ اینکه همهی ما، از فعال سیاسی تا روزنامهنگار، به یاد بیاوریم که رسالت سیاست و رسانه، تسویهحساب شخصی نیست، بلکه خدمت به منافع جمعی است. سیاست اگر بر پایهی عقل، اخلاق و انصاف بنا شود، حتی اختلافها میتواند سازنده باشد؛ اما اگر در دام عقده و کینه گرفتار شود، نتیجهاش فقط تخریب است، نه تدبیر.
به قلم سید مرتضی سید حسینی، دانشجوی دکتری اندیشه سیاسی