در این یادداشت که به تشریح وضعیت کنونی ایران و جهان پرداخته است، خطاب به نوجوانان و جوانان تحول خواه و معترض به شیوه ی حکمرانی در کشور سخنانی آمده است.
رفسنجان زیبا| در پی اعتراضات کم سابقه ی جوانان و بعضا نوجوانان معترض و هیجان زده داخل و خارج کشور متعاقب دستگیری مهسا امینی که به مرگ نابهنگام و تامل برانگیزی وی منجر شد، و در پی هجمه ی رسانه ای شبکه های معاند و منافق و نبود امکان اعتراضات مدنی از طریق تجمعات قانونی، متاسفانه شورش و اغتشاشات گسترده ای شهرهای کوچک و بزرگ کشور را فرا گرفته و با ناتوانی و تعلل توام با شک و تردید بسیار در پاسخگویی و روشنگری های شفاف و بموقع از سوی متولیان امنیت و دستگاه های انتظامی و … برخی از مخالفان نظام و بویژه جوانان ناامید از اصلاحات و تغییرات اساسی که سئوالات شان مدت هاست بی پاسخ مانده این روزها برخی از آنان خام پندارانه سخن از نزدیک بودن انقلابی در آستانه ی وقوع با رویکرد لیبرال منشانه از جنس انقلاب فرانسه می کنند! در حالیکه بنا بدلایلی که در ادامه بدانها اشاره خواهم کرد پیدایش هر انقلاب دیگری در ایران را غیر محتمل می دانم و لذا در این نوشتار بدنبال پاسخ به این سئوال اساسی هستم که آیا ایران بار دیگر شاهد وقوع یک انقلاب کلاسیک خواهد بود؟
دلایل ایجاد، شکلگیری، و توسعۀی انقلابهای مختلف و نیز دستاوردهای آنها تا حد زیادی با یکدیگر متفاوتاند. در برخی انقلابها، مثل انقلاب چین در سال ۱۹۴۹ یا انقلاب کوبا در سال ۱۹۵۹، تهاجم برنامهریزیشده از سوی تشکیلات انقلابی مستقر در دولت موجود، نقشی حساس ایفا کرد. در انقلابهای دیگر، نظیر انقلاب انگلستان در سال ۱۶۴۰ و انقلاب فرانسه در سال ۱۷۸۹، تشکیلات انقلابی فقط یک بار برپا شد؛ آن هم وقتی که دولت حاکم، مجلسهای خبرگان را برای هدایت بحرانهای جاری و پیشِ رو فراخواند. درعینحال در انقلابهای دیگر، مثل انقلاب روسیه در سال ۱۹۱۷ و انقلاب ایران در سال ۱۹۷۹، رهبران انقلابی نهتنها در بدو امر فعال بودند، بلکه وقتی ترکیبی از اعتصابات، تظاهرات، و خیزشهای مردمی توسط گروههای متفاوت به کنارهگیری حکومت موجود منجر شد، با اغتنام فرصت بهدستآمده قدرت را دراختیار گرفتند. هیچ الگوی واحدی وجود ندارد که بتواند سرمشق همۀ انقلابها قرار گیرد و هیچ قاعدهای هم وجود ندارد که بگوید انقلابها چطور خلق میشوند.
واژۀ «انقلاب» بر یک مجموعۀ گسترده و عام دلالت دارد، و انقلابهای بزرگ در جزئیات فراوانی باهم اختلاف دارند. هنوز اندیشمندان دربارۀ یک تعریف دقیق از انقلاب اتفاق نظر ندارند. برخی نویسندگان فقط تغییرات بنیادین در نهادها را انقلاب میدانند و برخی دیگر میزان تغییرات در متغیرها را بهعنوان انقلاب برمیگزینند. بعضی نویسندگان خشونت را جزء ذات انقلابها میدانند و برخی دیگر خشونت را عنصری رایج و معمول و نه حیاتی برای تغییر انقلابی درنظر میگیرند. بعضی از اندیشمندان هم ترجیح میدهند انقلابها را فقط بر مبنای معیارهای عینی معرفی کنند و بعضی دیگر لازم میدانند که مفهومی از هدف و معنای اقدامات انقلابی نیز در تعریف لحاظ شود(حایری یزدی، ۱۳۹۷).۱
اگر چه اندیشمندان علم سیاست در تعریف مفهوم انقلاب(سیاسی، اجتماعی، فرهنگی) اتفاق نظر ندارند با این حال در این گفتار لازم است ابتدا تعریفی هر چند کلی از واژه ی انقلاب سیاسی ارائه دهیم: «انقلاب سیاسی فرایند تغییر در نهادهای دولت و اصولی است که بر آن بنا شده است و فروپاشی یا سرنگونی اقتدار دولت موجود را نیز دربر میگیرد. تغییرات در نهادها عمدتاً توسط مردمانی صورت میپذیرد که در لوای آن دولت زندگی میکنند. آنان به این اعتقاد رسیدهاند که ساختار دولت فعلی بر روی اصولی بیهوده و ناعادلانه بنا شده است و غیرقابل اصلاح است. این خود انگیزهای برای اقدام و تغییر آن اصول است» ( همان).
تاریخ انقلاب ها نشان می دهد تنوع فوق العاده ای در علل ایجاد، توسعه و دستاوردهای انقلاب ها وجود دارد. در پی وقوع انقلاب اسلامی بسیاری از جامعه شناسان و صاحب نظران سیاسی بر این اعتقاد پای فشردند که این انقلاب آخرین نوع از انقلاب های کلاسیک قرن بیستم است و البته هنوز هم هستند کارشناسان و نظریه پردازانی که معتقدند انقلاب های سیاسی تکرار شدنی است و احتمالا در کشورهایی رخ می دهد که در معرض فشار و تعارضات بین المللی هستند، یا با رشد جمعیت در دولت هایی ضعیف مواجه اند، یا نخبگان در تضاد و تعارض با هم هستند با مردمانی که پتانسیل اعتراضات و بسیج در آنها زیاد است؛ و لذا تا زمانی که چنین شرایطی رخ می دهد، و هنوز چشم انداز چنین شرایطی در بسیاری از نقاط آفریقا، خاورمیانه، آمریکای لاتین، آسیا و حتی چین وجود دارد، تاریخ انقلاب ها در جهان پایانی نخواهد داشت (حایری یزدی، ،۱۳۹۷، نقل به مضمون). در ادامه اجمالا تشریح خواهم کرد که چرا سخن گفتن از انقلابی از جنس انقلاب های کلاسیک جهان در عصر اطلاعات و توسعه ی جامعه ی شبکه ای غیر معقول و یا در خوشبینانه ترین حالت، زودهنگام است.
با مروری بر علل وقوع انقلاب ها در کشورهای دیگر بویژه فرانسه، روسیه، چین، کوبا، انگلستان و …می توان دریافت که که عوامل داخلی چون تهاجم برنامه ریزی شده از سوی یک تشکل انقلابی، بالاگرفتن تنازعات دولت حاکم با مجالسی چون پارلمان و….. و در مورد ایران گسترش فساد مالی قدرتمندان و فعالیت های اقتصادی غیر قانونی درباریان، ناکارآمدی ساختار اقتصادی کشور، خودکامگی شاه، نبود آزادی های مدنی و لیبرال دموکراتیک،گسترش نظام سرمایه داری که در تولید و انباشت سرمایه اختلال ایجاد می کرد و غرب گرایی و باستان گرایی شاه و درباریان از جمله علل عمده ی وقوع انقلاب در این کشورها بود در حالیکه شواهد و اسناد و قرائن نشان می دهد که در اعتراضات فزاینده ی سال های اخیر جوانان اغلب دانشجو و یا دانش آموخته ی دانشگاهی بوده اند که مطالبات انباشته ای داشته اند و در پی مستمسک و اعتراض حق جویانه به کنشی نابخردانه و تامل برانگیزی چون ورود خشونت بار نیروهای لباس شخصی به کوی دانشگاه تهران، گران کردن ناموجه بنزین، و فوت نابهنگام و مرموز مهسا امینی و …با تحریک و ترغیب رسانه های معاند و شبکه های بیگانه ای که انسجام و وحدت ایرانیان را هدف آماج شبهات و اخبار و تحلیل های مغرضانه شان قرار دادند به خیابان ها سرازیر شدند تا صدای اعتراض خود را در نبود امکان تجمعی در پارک و میدانی در کف خیابان به گوش مسئولان برسانند و مثل همیشه عده ای آشوبگر و اغتشاشگر هم از فرصت حضور جوانان معترض و مستقل سوء استفاده کرده و امنیت جامعه را به مخاطره انداختند و لذا بر خلاف انقلاب های کشورهایی چون چین و کوبا که از سوی تشکیلاتی انقلابی هدایت می شد و یا انقلاب اسلامی که تشکلی چون فدائیان اسلام و …. در خیزش های مردمی و جنبش های دانشجویی نقش عمده ای ایفاء می کرد در داخل کشور تشکل خاصی که بتواند همه ی گروه ها و اقشار جامعه را نمایندگی کند برنامه ریزی مشخصی دیده نمی شود. از سوی دیگر برخلاف کشورهایی چون فرانسه و بریتانیا امروزه نه تنها شاهد مناقشاتی بین دولت و نهادهای حکومتی نیستیم که برای نخستین بار بواسطه ی عملکرد شورای نگهبان و حذف استصوابی اصلاح طلبان در حال تجربه ی وفاق و همگرایی مثال زدنی و البته تامل برانگیزی بین سه قوه ی مستقل کشوریم که این مهم، خواه ناخواه بارقه ی امیدی است برای تحقق اهداف و ماموریت های قوا با کمترین تعارض و چالش های بازدارنده و واپس گرا.
در هریک از انقلابات یاد شده وجود رهبران مقتدر، کاریزما، از جان گذشته، مستقل و اندیشمند از جمله مهم ترین ارکان و عناصر پیدایش انقلاب های سیاسی بوده است از جمله در انقلاب ۱۹۱۷ روسیه و ۱۹۷۹ ایران ( تا جایی که گویند بی نام خمینی انقلاب اسلامی در جهان بازشناخته نمی شد). تاریخ انقلابات سیاسی و اجتماعی گویای این واقعیت است که وجود رهبر و مقتدایی شایسته و هشیار برای هر انقلاب در حکم سر و قوه ی عاقله ایست که جامعه ی انقلابی را هدایت و رهبری کرده و در بزنگاه های حساس و گاه تفرقه و نفاق، فصل الخطابی متقن و استوار به شمار آید و لذا صاحب نظران علوم اجتماعی و حتی لیدرهای متوهم گروه های سیاسی و برانداز نظام جمهوری اسلامی دست کم در این مورد اتفاق نظر دارند که هیچ یک از مدعیان و نظریه پردازان اپوزیسیون از سلطنت طلبان گرفته تا سران خود فروخته ی منافقین و … ویژگی های لازم و حداقلی برای نمایندگی افکار عمومی مخالفان استقرار نظام اسلامی برای رهبری انقلابی دیگر با هر ماهیت و ساختار دینی و غیر آن را ندارند.
پیدایش و شکل گیری هر انقلابی علاوه بر خیزش های پیوسته ی مردمی گرو های مختلف و تظاهرات گسترده ی خیابانی، با اعتصابات گسترده و فلج کننده بازدارنده ی فعالیت های اقتصادی و اجتماعی جامعه همراست؛ تظاهرات و اعتصابات و نافرمانی های مدنی و سازمانی که علاوه بر برهم زدن سازمان و نظم اجتماعی منجر به درگیری ها و چالش هایی با کارفرمایان دولتی شود و لذا بدون تحقق این مهم که امروزه دست کم در خصوص اعتصابات کارگری و …در جامعه در حال گذارمان تجربه نشده، سخن گفتن از پیدایش انقلاب سیاسی عقلانی به نظر نمی رسد.
تمامی انقلاب های واقع شده در طی دو قرن اخیر در جهان با آنکه از الگوی واحدی پیروی نمی کنند ولیکن هر کدام دارای ایدئولوژی و دکترین خاص با اهداف و چشم اندازی روشن اند همچون انقلاب اسلامی ایران که شعار آن استقلال(از قید سلطه گران غرب و شرق)، آزادی( از بند ستم طاغوت ها و صاحبان زر و زور و قدرت) و استقرار نوعی از جمهوری مردم مدار در سایه ی آموزه های مکتب رهایی بخش اسلام بود. لذا بدون یک نظام فکری و عقیدتی و ایدئولوژی مشخص حتی جنبش های کارآمدی چون جنبش اصلاح طلبی بریتانیا(۱۸۲۸-۱۸۳۳) و جنبش های اصلاح طلبانه در آفریقای جنوبی(۱۹۸۴) به رغم وجود رهبرانی مقتدر تنها به تجدید نظرهای اساسی در قوانین آن کشورها منجر شد ولیکن هیچگاه انقلاب نام نگرفت.
با عنایت به ادله ی فوق نوجوانان و جوانان هم وطنم نیک بدانند که امکان پیدایش انقلابی از نوع انقلاب های کلاسیک تجربه شده در جهان متصور نیست و حتی بدلیل فقدان بسیج توده ای از اقشار و گروه های مردمی، بویژه کارگران و کشاورزان که همواره در انقلابات کبیر فرانسه، چین و روسیه نقش آفرین بودند و نیز عدم تغییر زیر بنا در ساختار توزیع ثروت و قدرت به مثابه دو شاخص اصلی و تعیین کننده حتی امکان انقلاب اجتماعی در کشور هم محتمل نیست؛ ولیکن در نتیجه ی بی توجهی به مطالبات اصلاح طلبانه ی نسل جوان بیکار و بحران زده که با کاهش روزافزون اعتماد آنان به حاکمیت همراست، عدم احترام به انتخاب ها و سبک زندگی فرزندان مان که در اثر تعاملات در فضای مجازی مرزهای فرهنگی شان بشدت گسترش یافته و دستخوش تحولات اساسی شده و چه بسا خود موجد تغییراتی در جامعه شده اند هر آئینه این امکان و بیم وجود دارد که در پی وخیم تر شدن اوضاع اقتصادی و اجتماعی کشور و نادیده انگاشتن زبان و مطالبات نسل جدید و رواج خشونت های گروه های خود سر با کوچکترین بهانه، سخن نابخردانه و یا کنشی نامعقول و هیجان زده و یا هتک حرمت شهروندی و حتی تهمت و برچسب هایی چون خس و خاشاک یا فاسد قلمداد کردن این نسل حساس و ناامید و از آن بدتر با مقابله های قهرآمیز و خشونت بار به جای گفتگو و شنیدن صدای معترضان، زمینهی اعتراضات گسترده و فلج کننده کشور فراهم شود و به مدد رسانه ها و شبکه های ماهواره ای و اجتماعی و بازی سازی های گردانندگان آنها آشوب و بلوا و اغتشاش سراسر کشور را فراگیرد و خدای ناکرده خواسته ی دشمنان این نظام و مردم که همانا تجزیه و تفرقه افکنی بین اقوام ایرانی و اقلیت های مذهبی است تحقق یابد که اینگونه مباد و چنین اندیشه ای از این مرز و بوم دور باد.
به قلم محمدمهدی فتوره چی